تو فکر کن که خوشم با خیال خود، باشد...
و با تفکر پوچ و محال خود، باشد...
تو فکر کن همه زندگی من اینست :
- که افتخار کنم به زوال خود، باشد...
من و تو در شرف یک جدایی سختیم !
بیا تمام کن این قیل و قال خود ، باشد ؟
و فکر کن من از اول نبوده ام ، حالا :
- برو سراغ زندگی ایده آل خود ، باشد ؟
برو و در تب تند حسد رهایم کن !
بگو خلاص شدم از وبال خود !
و فکر کن که به من لطف کرده ای رفتی !
پیِ همیشگی پر ملال خود ، باشد ؟
تو فکر کن که سرم جای دیگری گرم است...
و دلخوشم به کسی توی فال خود ، باشد ؟
و من در آخرِ این شعرِ سرد می میرم.
تو هم برس به جواب سؤال خود ، باشد؟