پس چنین پنداشتی که من هم :
همه چیز را پس از مدتی فراموش میکنم ؟
که به زانو می افتم ؟
در مقابل اسب سرکش تو ناله می کنم ؟
که سراغ جادوگری می روم
تا جامی از زهر برایم بجوشاند ...؟!
نه نگاهی، نه ناله ای، نه دعایی !
نفرین بر تو! سزای تو این است.
سوگند به بهشت
به تمامی آنچه مقدس است و حقیقت سوگند
به شبهای پر التهاب شور و شرر:
دیگر پیش تو باز نمی گردم...
مهدی جان با درود فراوان..................................
وبلاگ جذابی داری با عاشقانه های زیبا..تبریک
نمی دانم دل نوشته است یا روزنگار
برایت آرزوی موفقیت می نمایم
..................عاشقی..کارسری نیست که بربالین است
سلام مرسی از نظرت