پس چنین پنداشتی ...

Gone 

 

پس چنین پنداشتی که من هم :


همه چیز را پس از مدتی فراموش میکنم ؟


که به زانو می افتم ؟


در مقابل اسب سرکش تو ناله می کنم ؟

 


که سراغ جادوگری می روم


تا جامی از زهر برایم بجوشاند ...؟!

 


نه نگاهی، نه ناله ای، نه دعایی !


نفرین بر تو! سزای تو این است.


سوگند به بهشت


به تمامی آنچه مقدس است و حقیقت سوگند


به شبهای پر التهاب شور و شرر:


دیگر پیش تو باز نمی گردم...

نظرات 1 + ارسال نظر
سهیک*** سه‌شنبه 25 مرداد 1384 ساعت 05:41 ب.ظ http://www.tabar.blogsky.com

مهدی جان با درود فراوان..................................
وبلاگ جذابی داری با عاشقانه های زیبا..تبریک
نمی دانم دل نوشته است یا روزنگار
برایت آرزوی موفقیت می نمایم
..................عاشقی..کارسری نیست که بربالین است

سلام مرسی از نظرت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد