یادهای دور دست

به یاد دارم اولین نگاهت...خنده ات...حرفت...نوازشت را.

اولین بار که فهمیدم قلبی داری به وسعت آسمان و در آن آسمان بی کران ابرسیاهی نیست.

اولین مرهمی که روی زخمانم گذاشتی،زخمانی که دیگران با بی رحمی بجای گذاشته بودن.

 اولین رویای شیرین با تو بودن برای همیشه را.

اولین باری که تکیه گاه تن خسته ی من شدی.

اولین باری که فهمیدم قلبم را برای همیشه به تو هدیه دادم.

اولین حس خوب داشتن همدم و همرازی را.

اولین صدای پر قدرت درونم که به من گفت تو را می خواهد برای همیشه.

اولین بار که امیدم به زنده بودن ...ایمانم به ادامه زندگی شدی.

همه را خوب به یاد دارم و همه ی آن نهال های قدیمی رشد کرده و تبدیل به درختانی تنومند

شده که هنوز به تو نیاز دارند چون تو ریشه ی آن هایی.     

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد