سلام به تمامی عزیزانی که تا به امروز مطالب من رو دنبال میکردن
من امشب خیلی خوشحالم خیلی زیاد
امشب بعد از مدتها از زبونش شنیدم دوستم داره
وای نمیدونید قلبم با چه شدتی میزد
نمیدونید که ......
ازت ممنونم عزیزم که من رو شاد کردی
دوستت دارم به اندازه ی تمامی وجودم
"یک نفر" میاد که من منتظر دیدنشم
"یک نفر" میاد که من تشنه بوییدنشم
مثل یه معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
خالی سفرمونو پر از شقایق میکنه
![]() |
|
که آن را نمی توان دید
عشق را فریادی است در گوش
که آن را تمی توان شنید
این عشق را در چشمان تو دیده ام
وقتی به من نگاه می کنی
و فریاد عشق را، از لبان تو شنیده ام
که چه خاموش و بی صدا
فریاد می کنی
صدایت
وسعت خاموشی است
و نگاهت
عشق فراموشی.
به یاد دارم اولین نگاهت...خنده ات...حرفت...نوازشت را.
اولین بار که فهمیدم قلبی داری به وسعت آسمان و در آن آسمان بی کران ابرسیاهی نیست.
اولین مرهمی که روی زخمانم گذاشتی،زخمانی که دیگران با بی رحمی بجای گذاشته بودن.
اولین رویای شیرین با تو بودن برای همیشه را.
اولین باری که تکیه گاه تن خسته ی من شدی.
اولین باری که فهمیدم قلبم را برای همیشه به تو هدیه دادم.
اولین حس خوب داشتن همدم و همرازی را.
اولین صدای پر قدرت درونم که به من گفت تو را می خواهد برای همیشه.
اولین بار که امیدم به زنده بودن ...ایمانم به ادامه زندگی شدی.
همه را خوب به یاد دارم و همه ی آن نهال های قدیمی رشد کرده و تبدیل به درختانی تنومند
شده که هنوز به تو نیاز دارند چون تو ریشه ی آن هایی.
تو مهربان بودی
آغاز ماجرا ، اما
چه سخت تشنه جام محبتت بودم ...
سخن تمام نشد ،
ختم ماجرا پیدا
امید با تو نشستن
تلاش بی ثمری بود
چه ،
کوشش شب و روزم
بسان شخم زدن روی سینه دریا
و استغاثه به درگاهت
گره به باد زدن
و همچو کوفتن آب بود در هاون
مرا رها کردی ؟
مرا به مسلخ سلاخان
رها چرا کردی ؟
مرا که رام تو بودم ،
اسیر دام تو بودم .
چرا آدمها مجبورند ترازو باشند ؟ چرا کفه عقل و منطق از کفه عشق سنگین
تره ؟ چرا وقتی عقل
باشه خوشبختی هست ، اما عشق باشه نه ؟ آهای یکی بیاد به من بگه
خوشبختی چیه ؟
مگه خوشبختی غیر از اینه که آدم کنار اون کسی باشه که دوستش داره ؟
اگه نه تعریف خوشبختی چیه ؟
ای ستاره ها گه بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته اید
ای ستاره ها که از ورای ابرها
ای ستاره ها چه شد که در نگاه من
دگر آن نشاط و نغمه و ترانه مرد؟
ای ستاره ها چه شد که بر لبان او
آخر آن نوای گرم عاشقانه مرد؟
ای ستاره ها مگر شما هم آگهید
از دورویی و جفای ساکنان خاک
کاینچنین به قلب آسمان نهان شدید
ای ستاره ها, ستاره های خوب و پاک
ای ستاره ها که همچو قطره های اشک
سر به دامن سیاه شب نهاده اید
ای ستاره ها کز آن جهان جاودان
روزنی به سوی این جهان گشاده اید
رفته است و مهرش از دلم نمی رود
ای ستاره ها, چه شد که او مرا نخواست؟
ای ستاره ها, ستاره ها, ستاره ها
این همه شهر عاشقونه هق هق گریه شبونه
این همه قصه از یک اسمه اسمی که مثل یک طلسمه
یک اسمه طلسمه
یاد تو یاد تو روزهای رفته
اسم تو اسم تو اسم هر روز هفته است
شیشه ی عمر من افسون این یه اسمه
زندگیم بسته ی جادوی این طلسمه
دنیای من طلسمه یک اسمه یک اسمه
سب های چوبی تکیده بادبادک های پر کشیده
این همه خاطره طلسمه یاد یک عمره و ی ه اسمه
طلمسه ، یک اسمه
اسم تو اسم دریا ، کبوتر
بوی تو بوی گل گل های سرخ پرپر
اسم تو ،رو تن هرسنگ و هر درخته
گفتنش ، خواستنش مثل عشق تو سخته
کی گفته این یک اسمه ... طلسمه ... طلسمه
گفتم که چرا دورتر از خواب و سرابی ... خواب و سرابی
گفتی که منم از با تو ولیکن تو نقابی ... اما نقابی
فریاد کشیدم تو کجایی ، تو کجایی
گفتی که طلب کن مرا تا که بیابی
چون همسفر عشق شدی ، مرد سفر باش ، مرد سفر باش
هم منتظر حادثه ، هم فکر خطر باش ، فکر خطر باش
هر منزل این راه بیابان هلاک است
هر چشمه سرابی ست که بر سینه ی خاک است
در سایه ی هر سنگ اگر گل به زمین است
نقش تن ماتری ست که در خواب کمین است
در هر قدمت خار ،هر شاخه سر دار
در هر نفس آزار هر ثانیه صد بار
چون همسفر عشق شدی ، مرد سفر باش
مرد سفر باش هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش ،فکر خطر باش
گفتم که عطش می کشدم در تب صحرا
گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپا
گفتم که نشانم بده گر چشمه ای آنجاست
گفتی چو شدی تشنه ترین ،قلب تو دریاست
گفتم که در این راه ،کو نقطه ی آغاز
گفتی که تویی تو ، خود پاسخ این راز
![]()
صدایم کن
ای صدای تو شیشه ی شب را سنگ ویرانی
صدایم کن
ای صدای تو پرده ی شب را چنگ ویرانی
خوشا با صدای تو از خود گذشتن
صدایم کن
صدای تو خنجر صدای تو سنگر
از این دام وحشت رهایم کن
بخوان آواز همیشه سبز رها شدن از شب بسته
که تا شکوفد گل های سرخ ترانه بر هر لب بسته
به جشن طلوع گل و نور و گندم
صدایم کن
در این فصل گلگون در این باغ پرپر
برای شکفتن رهایم کن
ببین شب خون به شهر گلگون
چگونه دشنه می بارد
بخواند تا بخوانم سرود شکفتن که شام خون ، سحر دارد
صدایم کن
ای صدای تو بانگ بیداری در دیار ما
صدایم کن
ای صدای تو شعر سرخ خشم تبار ما
خوشا با صدای تو از خود گذشتن
صدایم کن
صدایم کن
کمکم کن نزار اینجا نمونم تا بپوسم
کمکم کن نزار اینجا لب مرگ و ببوسم
پیام من تو بشنو خدا تو را نگهدار
دو چشم من به ره باشد در آرزوی دیدار
مسافر عزیزم تو هم به یاد من باش
جدایی و فراموشی نبینم از تو ای کاش
نباشدم به جز مهرت هوای دیگری در سر
برو خدا به همراهت تو ای ز جان گرامی تر
ای که جاری شده در قشنگ ترین دقایقم
ای تو با من آشنا ناجی قلب عاشقم
ای تو پیدا شده در لحظه انتخاب دل
ای تو در سکوت شب بهانه هایی واسه من
کسی مثل تو توی حرم نفسم جاری نشد
کسی جز تو به سرم دست نوازش نکشید
کسی مثل تو مرا به ظلمت شب نسپرد
کسی قلب منو مثل تو به آتیش نکشید
مرا بر مرمر چشمت بیاویز
که من قندیل معبد های عشقم
از این راه پر از هجر و مصیبت
قسم خوردم که دیگر بر نگردم
دلم مثل یه دیوار شکسته ست
خرابه پیش طوفان نگاهــت
تو جنگ نا برابر با دل من
منم مغلوب چشمون سیاهت.......
بذار تا از قمار چشم آهوت
دل شیدایی من باز بشه مست!!
بذار مرحم عشق رو روی قلبم
که گنج زخم غربت . درد گهنست!!!
به روی شونه های مهربونت
سر دلتنگی هامو سایه بون باش
برای این سر سودایی من
بیــــا اواز آهنــــــگ جنـــــون بـــــاش
دلم مثل یه دیوار شکسته ست
خرابه پیش طوفان نگاهــت
تو جنگ نا برابر با دل من
منــم مغــلـوب چشــــمون سیــــاهت.......