به خاطر تو


از قلبت فاصله می گیرم


چرا که می ترسم صدای پایم شیشه نازک آنرا بشکند

 


از وجودت فاصله می گیرم



چرا که وحشت دارم حضور سردم تارهای نازک غرورت

را بدرد

 


از چشمانت نگاه بر می گیرم


چرا که واهمه دارم اشک راه چشمانت را به خاطر بسپارد

 


تو می روی و من می مانم تنهای تنها


با قلبی شکسته و غروری جریحه دار شده


باران می بارد ومن نیز……

نظرات 3 + ارسال نظر
سفرکرده چهارشنبه 13 مهر 1384 ساعت 06:20 ب.ظ http://www.safarkarde.blogsky.com

سلام عزیز
چقدر آروم آروم تو دل شب گریه کردم .....
نمیدونم صدای گریه های منو شنید !!!
دلت دریا

مرمر چهارشنبه 13 مهر 1384 ساعت 06:44 ب.ظ http://shahre-gonah.blogsky.com

سلام شعرتون بسیار قشنگ بود موفق باشین دوست داشتی به منم سر بزن

سایه پنج‌شنبه 14 مهر 1384 ساعت 04:47 ب.ظ

مشخصه این شعر رو خودت گفتی !
از قلبش خیلی فاصله نگیر در عین اینکه با هم هستین همیشه بذار کمی فاصله بین شما باشه چرا که ستون های یک معبد با فاصله بار بهتر کشند...!
این یادت باشه
یه اصله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد