-
ادامه کار
شنبه 14 آبان 1384 20:02
www.eshghe-sard.co.sr or www.eshghe-sard.blogfa.com به دلایل زیادی از blogsky خسه شدم تصمیم گرفتم که توی وبلاگ جدید بنویسم امیدوارم تو نوشتن این وبلاگ کمکم کنین به امید دیدار تون توو وبلاگ جدیدم
-
آخر کار
شنبه 30 مهر 1384 21:05
سلام دوستان عزیز من خیلی خسته ام همه چی داره تموم میشه امیدوارم از من کینه ای نداشته باشید خداحافظی خیلی سخته اما چاره ای جز این کار ندارم همه رو به خدا میسپارم ۱۸/رمضان/۱۴۲۶ ۱۳۸۴/۷/۳۰ هر چه گشتیم در این شهر نبود اهل دلی که بداند غم رسوایی ما
-
دوستت دارم
یکشنبه 24 مهر 1384 18:10
به من یه فرصتی بده تا ببینم تو رو دارم بمون و مهلتی بده تا ببینی دوست دارم به رازقی به نسترن به هر چی گُل توو عالمه قسم فقط تو رو میخوام دوستت دارم یه عالمه عشق یعنی با تو زندگی رفتن به اوجِ عاشقی دستی بزار توو دستِ من منو ببر تا رازقی
-
تنهایی خدا ( احمد شاملو )
جمعه 22 مهر 1384 23:53
یه شب خدا خواب نداشت دلش تو سینه تاب نداشت یه شب واسه یه لحظه اون سوالی کرد جواب نداشت اون شب فرشته ها همه رفته بودن به مهمونی خدای خالق همه تنها شدس به آسونی دلش گرفته بود خدا تنهایی سخته به خدا اون که همیشه خنده داشت گریه میکردش بی صدا پیش خودش فکر کرد که من برم میون بنده هام روی زمین یه جایی هست پیدا بشن اون خنده...
-
یک دقیقه سکوت
جمعه 22 مهر 1384 23:01
یک دقیقه سکوت به خاطر تمام آرزوهایی که در حد یک فکر کودکانه و ابلهانه باقی ماند... یک دقیقه سکوت به خاطر امیدهایی که به نا امیدی مبدل شد... یک دقیقه سکوت به خاطر ستاره ی کوچکی که همیشه در آسمان پر ستاره و بی انتها تنها ماند... یک دقیقه سکوت به خاطر همه ی کسانی که به جرم دیگری محاکمه شدند ... یک دقیقه سکوت به خاطر...
-
معنی عشق
چهارشنبه 20 مهر 1384 22:56
معنی واقعی عشق رو نه میشه نوشت نه میشه به تصویر کشید فقط میشه حسش کرد اون هم تنها وقتی که خودت بخوای
-
جدایی
چهارشنبه 20 مهر 1384 07:41
کاش آشنایی ها نبود تا به دنبالش جدایی ها نبود
-
چرا
سهشنبه 19 مهر 1384 00:19
وقتی به دنیا اومدم شنیدم عمر در نهایت صد سال میشه از خدا گله کردم که چرا کم؟ اما الان که ۱۸ ساله شدم میگم خدایا چرا این قدر عمر زیاد؟
-
سرگذشت
سهشنبه 19 مهر 1384 00:11
-
پاییز
یکشنبه 17 مهر 1384 00:33
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 مهر 1384 00:14
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ کار ما این است که در ور افسون گل سرخ شناور باشیم
-
نگاه
شنبه 16 مهر 1384 23:50
وقتی که نگاهم به نگاهت خیره میشه دوست دارم زمان وایسه برای همیشه چشمامنو ببندیم بریم تا ته رویا اون جای که هیچ وقت دلی پزمرده نمیشه هر چی غم داری از دل نازکن بگیرم اگه اشک از چشمات جاری بشه برات بمیرم سر رو شونه هام بزیریو برات بخونم یاد تو و اسم تو باشه ورد زبونم مهربنم ارزوم بی تو محاله لحضه هام بی تو سواله بی تو...
-
من میدونم
شنبه 16 مهر 1384 23:10
من میدونم همین روزا عشق من از یادت میره بعدش خبر میدن بیا که داره دوستت میمیره روزات بلنده یا کوتاه ... ؟ دوست شدی اونجا با کسی ... ؟ بیشتر از این منو نذار تو غصه و دلواپسی یه وقت منو گم نکنی , تو دود اون شهر غریب یه سرزمین غربته , با صد تا نیرنگو فریب فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نکنه غم غریبی عزیزم , سرد و شکستت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مهر 1384 23:00
کنار آشنایی تو آشیانه می کنم فضای آشیانه رو پر از ترانه می کنم کسی سوال می کند به خاطر چه زنده ای ، و من برای زندگی تو را بهانه می کنم
-
برای بیخوابی امشبم
جمعه 15 مهر 1384 01:34
من امشب تا سحر خوابم نخواهم برد! همه اندیشه ام اندیشه فرداست، وجودم از تمنای تو سرشارست، زمان – در بستر شب – خواب و بیدار است، هوا آرام ، شب خاموش ، راه آسمانها باز... خیالم چون کبوترهای وحشی میکند پرواز... رود آنجا که میبافند کولی های جادو،گیسوی شب را همانجاها که شبها در رواق کهکشانها عود میسوزند، همانجاها که اخترها،...
-
به خاطر تو
چهارشنبه 13 مهر 1384 18:08
از قلبت فاصله می گیرم چرا که می ترسم صدای پایم شیشه نازک آنرا بشکند از وجودت فاصله می گیرم چرا که وحشت دارم حضور سردم تارهای نازک غرورت را بدرد از چشمانت نگاه بر می گیرم چرا که واهمه دارم اشک راه چشمانت را به خاطر بسپارد تو می روی و من می مانم تنهای تنها با قلبی شکسته و غروری جریحه دار شده باران می بارد ومن نیز……
-
تسلی خاطر
چهارشنبه 13 مهر 1384 17:32
سلام عزیزان این شعری که الان مینویسم خیلی دوستش دارم یه جور هایی با من هم خونی داره امیدوارم بدونید منظورم رو....... دیدمجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد ساخته بر ریگ زانگشتان قلم میزند حرفی به دست خود رقم گفت ای مفتون شیدا چیست این؟ می نویسی نامه؟سوی کیست این؟ هر چه خواهی در سوادش رنج برد تیغ صرصر...
-
میدانی؟
چهارشنبه 13 مهر 1384 17:06
میدانی دوستت دارم و دوست داشتنم بی منت است . توقع این را هم ندارم دوستم داشته باشی . ولی عزیز ! با ما به از این باش که با خلق جهانی فکر نمی کنم خواسته ام از تو زیاد باشد . خواسته من جواب چراهایی است که هنوز در ذهنم رژه می روند . وقتی که نیمچه آفتابی بالا می آید ، دوستی ها پائین می روند . شب تنها برای خوابیدن نیست ،...
-
به عشق چکاوک...
چهارشنبه 13 مهر 1384 16:54
کـجــای ایـن جــنـگـل شــب پنهون می شی خورشیدکم پشـت کدوم ســد ســکـوت پـر مـی کــشــی چــکـاوکم چرا بـه من شک می کنی مـن کـه مـنـــم بـرای تــو لبـریـزم از عـشــق تــو و سـرشــارم از هــوای تــو دسـت کدوم غزل بـدم نـبــض دل عـاشـقـمـو پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقـمو گـریه نمی کنم نـــرو آه نمی کـشـم بشین حرف...
-
ستاره ها...
شنبه 9 مهر 1384 23:21
داشتم به جاده های پشت سرم نگاه می کردم... به جاده خاکی ها... به باغ هایی که ازشون گذشتم... به گل هایی که چیدم و نچیدم... بو کردم و نکردم ... به نگاه های مهربونی که هیچ وقت نشناختم... به پلهایی که از روشون گذشتم...خراب کردم و نکردم ... هی می خوام داد بزنم ...داد بزنم...ولی نمی تونم... صدا م تو گلوم می مونه...شایدم نمی...
-
شب...
شنبه 9 مهر 1384 22:56
گناه من این نبود که تنها لبهای عکس تو را در یک شب خیلی تاریک بوسیدم. گناه من این نبود.
-
گوش کن...
شنبه 9 مهر 1384 22:29
شب به حرمت اشک هایت ستاره می بارید... و ماه را نفرین می کرد ... و امروز سپیده با شبنم طلوع کرد... اندوه نسیم تنم را لرزاند... و در غروب نیایش تنها همراه ماه شب زده بود ...
-
تا که بدونی
سهشنبه 5 مهر 1384 23:31
با هم عوض کنیم جای دلامونو یه بار تا من بشم یه تیکه سنگ تا تو بشی عاشق زار یه شب با چشم دل من عشقو تماشا بکنی خودت رو هر جوری شده تو دله من جا بکنی تا تو دچار من بشی لحظه شمار من بشی خواب و حرومت بکنم صید شکار من بشی برام یه بازیچه بشی بشم تمومه زندگیت تا پشت سر بخندم به سادگی و بچگیت این در و اون در بزنی واسه به من...
-
درد عشق با سخنان بی معنی!!!
سهشنبه 5 مهر 1384 23:27
باز هم امشب میان ظلمت عشقم پریشانم باز هم امشب برای خنده هایت سخت گریانم باز هم امشب به خواب من نمی آیی ,خوب می دانم! باز هم امشب برای لحظه ای دیدار تو من مست و دیوانه ام باز هم امشب دگر مر گی ست خواب من, نازنین ای عشق من جانم! باز هم امشب برفته ارزشش بر باد, از چه رو از عشق تو خوانم؟! عشق من, بعد تو خواهد مرد در...
-
دلم گرفته آسمون
سهشنبه 5 مهر 1384 22:55
نمی تونم گریه کنم شکنجه میشم از خودم نمی تونم شکوه کنم انگاری کوه غصه ها رو سینه ام اومده آخ! داره باورم میشه خنده به ما نیومده دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم تو روزگاری بی کسی یه عمره که در به درم حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم دلم گرفته آسمون یه کم منو حوصله کن نگو که از این روزگار یه خورده کمتر گله کن منو به...
-
نمی دانی تو
سهشنبه 5 مهر 1384 22:44
دلم آیینه درد است نمی دانی تو کلبه ام ساکت وسرد است نمی دانی تو بی تو سرسبزترین خاطره ها میدانند فصلهایم همه زرد است نمی دانی تو دیر سالی است که در دشت جنون همچون مجنون دل من بادیه گرد است نمی دانی تو عاشقم کردی و رفتی و کنون با دل من غم عشق تو چه کرده است نمی دانی تو
-
یکی بود و نبود
دوشنبه 4 مهر 1384 20:57
دلم برات تنگه عزیز یادی نمیکنی ز من دارم دیوونه میشم و نمی بینی نیاز من میخوام ببینمت ولی فاصله از من تا خداس خودم هزارو یک طرف همه حواسم به شماس وقتی نمی بینم تورو چشمامو واسه کی بخوام نفس برام سمی میشه هوا رو واسه کی بخوام انگار نه انگار که دلی برای بودن تو بود رفتی و بین آدما شدم یکی بود و نبود یه جور واقعی تورو حس...
-
درس عشق
دوشنبه 4 مهر 1384 20:50
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ترک من خراب شب گرد مبطلا کن
-
تجربه ی مرگ
دوشنبه 4 مهر 1384 20:30
زندگی دو چیز بیشتر به من نیاموخت مرگ آرزو یا آرزوی مرگ
-
در فراسوی
دوشنبه 4 مهر 1384 01:08
« در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست دارم در فراسوی مرزهای تنم تو را دوست دارم آنجا که رسالت اندام ها پایان می گیرد . در فراسوی مرزهای تنمان با من وعده دیداری بگذار . »